خُردی خود را نمایان می کنی!
زخم های جان او گولت زده؟
پنجه در دستانِ دستان می کنی؟!
گو برو یک دم تو تاریخش بخوان
وحشت از زور دلیران می کنی!
سرخی خاک من از خون من است
بی خود از خونم هراسان می کنی
رو به اربابت بگو ای بی خرد
گر بجنبم یاد مامان می کنی!
یک تلنگر گر زدی این را بدان
مشت ما را نوشِ برجان می کنی
ما به زیر تانک ها جان می دهیم
از ترقّه چون هراسان می کنی؟!
از خیال خام خود بیرون بیا
مرگ خود را سهل و آسان می کنی
"صمد آقا"
برچسب : نویسنده : samadaghao بازدید : 129